نشان شهدای بلوچ — تاریخ، پیش‌زمینه و تفسیر

BNM
30 Min Read

یادداشت

این نوشته توسط قاضی داد محمد ریحان، دبیر اطلاعات و فرهنگیِ جنبش ملی بلوچ (بی‌اِن‌اِم) نگاشته شده است. در آن جنبه‌های تاریخی، فلسفی، علمی، فرهنگی و هنریِ این نشان (نشان شهدای بلوچ) برجسته گردیده است. این متن بخشی از آرشیو سازمان است تا این نشان (نشان شهدای بلوچ) همیشه در زمینه‌ای درست فهمیده شود.

این نشان توسط «شورای یادبود شهدای بلوچ» (بلوچ شہداء میموریل کونسل — شھمیرانی تاک) وابسته به جنبش ملی بلوچ در تاریخِ ۳۰ اکتبر ۲۰۲۵ به‌صورت رسمی به‌عنوان نشان شهدای بلوچ برگزیده شد. پیش از انتخاب آن، از درون و بیرونِ حزب نظرخواهی گسترده به‌عمل آمد تا بتوان آن را به شکلی موردِ توافقِ عام درآورد. این نوشته مجموعه مباحث و پرسش‌هایی را که در آن دوره مطرح شد پوشش می‌دهد.

سایر زبان‌ها: :

انگلیسی:

https://martyrs.thebnm.org/?p=8627

اردو :
https://martyrs.thebnm.org/?p=8664

دانلود پی‌دی‌اف:

سبک معماری منفردِ قبور شهدای کهن بلوچ :

در مناطق مختلفِ گلزمینِ بلوچ — مانندِ گوادِر، بولان، میرجاوَہ و توتا چوکُنڈی (کراچی) — قبورِ متعددی از رزمندگانِ بلوچ وجود دارد که جانِ خود را در دفاع از سرزمین‌شان در برابرِ حمله‌گرانِ بیرونی فدا کرده‌اند.

مشاهده شده که قبورِ این شهدا با قبورِ عادی تفاوت دارند. هرچند در برخی نقاط افرادِ هم‌دورانِ دیگر نیز دفن شده‌اند که قبرهایشان شبیهِ قبورِ معمولی است، اما قبرِ شهدا به‌صورتِ لایه‌لایه و مانندِ پلکانی (پله‌پله) برآمده است — این یک امتیاز و به‌رسمِ شناختِ ملی است که نشان می‌دهد کسانی که در این‌جا دفن شده‌اند، افرادِ عادی نیستند.

در بلوچستان معمولاً برِ قبورِ شهدا نقشِ گلی حک می‌شد که نمادِ حرمت، احترام و یادبود بود. در گسترهٔ گلزمینِ بلوچ نقش‌‌ها و سبکِ معماریِ قبرها در بسیاری مناطق به‌شگفتی یکسان باقی مانده بود. این گل در قالبِ دایره ساخته می‌شد و صرفاً برای زیبایی نبود؛ بلکه بیانگرِ اندیشه‌های کهنِ صوفیانه و فلسفیِ مربوط به زندگی بود.

تکرارِ دایره‌ها و نمادها در یک ترکیبِ خاص، نمایشِ «تعادل، هارمونی و نظامِ کیهانی» است. به‌زبانِ نمادها بیان می‌کند که شخصِ ویژه‌ای که برای هدفی خاص، برای دفاع از خاک، قوم و هویتِ خود جان فدا کرده است، به شکلی دیگر بازخواهد گشت — او مرده نیست بلکه جاودانه شده است. این بازتابِ مفهومِ صوفیانه‌ای است که زندگی اگرچه ظاهراً پایان می‌یابد، اما در واقع به اشکالِ مختلف ادامه دارد یا دوباره ظهور می‌کند. از این‌رو آشکار می‌شود که صنعت‌گرانِ نقش‌زنِ قبرها تنها به فنِ معماری آشنا نبوده‌اند، بلکه به علومِ روحیِ زمانِ خود نیز دسترسی داشته‌اند. در بلوچستان سنتِ مرسوم بوده که لوح‌قبرها را افرادِ خوانا می‌نوشتند. نوشتنِ لوحِ قبرِ نیاکان کاری موجبِ افتخار و سعادت شمرده می‌شد. در گورستانِ منَد که قبور شهید واجه غلام محمد بلوچ و ملا فاضل قرار دارد، رویِ چند قبرِ قدیمی لوح‌هایی به‌خطِ ملاقاسم — برادرِ ملا فاضل و شاعرِ نام‌آور — دیده می‌شود که نامِ او به‌عنوانِ کتابت‌کننده درج شده است.

همین‌طور لوحِ قبرِ پدربزرگِ من را پدرِ بزرگم «قاضی داد محمد ریحان» نوشته است که نامِ خودش را به‌عنوانِ کتابت‌کننده در آن ثبت کرده است. در گورستانِ قدیمیِ گوادر رویِ قبرِ امیر قنبر به فارسی نوشته شده است که: این مقبره هوت میران برایِ ملا امیر قنبر در تاریخِ شعبان، روزِ دوشنبه، سالِ ۱۱۴۰ هجری قمری، در پایانِ پادشاهیِ شیء بلال بنا گردید.

(فارسیِ حک شده: بنا کرد این مقام را هوت میران برای ملا امیر قنبر بتاريخ شهر شعبان، روز دوشنبه، سنه یک‌هزار و یک‌صد و چهل، در اتمامِ بادشاهیِ شئے بلال.)

این موضوع گواهی می‌دهد که ساختِ قبور و مقابر برای بزرگان و افرادِ محترم در جامعهٔ بلوچ عملی محترم و موجبِ افتخار بوده و از این‌رو با صراحت بدان فخر نشان داده می‌شده است.

دور از انتظار نیست که سنتِ یادشده ریشه در ساختِ قبورِ چوکُندی داشته باشد؛ در آن دوران نیز این کار را سنگ‌تراشانِ صاحبِ علم انجام می‌داده‌اند. در برخی مناطق حتی در قبرهایی که دورافتاده و اندک‌جمعیت بودند نیز نقوشِ مشابه دیده می‌شود؛ یعنی در زمانه‌ای قدیم هنرِ سنگ‌نگاری شایع بوده است.

گرچه این قبور از دورهٔ پس از اسلام هستند و بلوچ‌ها به‌تدریج سناتَن (هندوئیسم)، زرتشتی‌گری و بودیسم را رها کرده و اسلام اختیار کردند؛ اما در این خطه، بی‌شک هیچ قومِ دیگری ممکن نیست ادعای کهن‌تر بودنِ سنتِ اسلامی در این سرزمین را داشته باشد، زیرا بلوچ از اقوامِ اولیه‌ای است که در دورهٔ خلیفهٔ سومِ عمر و بر اثرِ اختلافاتِ درونی، زیرِ رهبریِ سردارِ شاه سوار با شاهنشاهیِ ساسانیان علیهِ حملهٔ عرب‌ها متحد شدند. یعنی بلوچ‌ها از نخستین اقوامی بودند که پس از فتوحاتِ عربستان اسلام آوردند.

واقعیتِ امر آن است که این نقوش ریشه در «اندیشه‌ها و سنت‌های محلیِ کهن» دارند و نه در آموزه‌های اسلامیِ رسمی.

در فرهنگِ عربِ سنتی قبور بسیار ساده و بدون آرایش ساخته می‌شد و حتی پس از اسلام نیز تا حدی بر سادگیٔ قبور تأکید می‌گردید تا جایی که گاهی کتبِ رویِ قبور هم منع می‌شد. بیشترِ قبورِ عرب، گودال‌هایی در دلِ زمین یا انبوهی از خاک یا سنگِ ساده بودند و نشانه‌ها برای قبر معمولاً بسیار ساده و قبیله‌ای یا برگِ نخل بود.

از این‌رو با اطمینان می‌توان گفت که سبکِ ساخت قبور و نقوشِ منقوش بر آنها در این سرزمین با فرهنگِ محلیِ دیرینه پیوند دارد، نه اینکه نتیجهٔ یک «هنرِ اسلامی» یا تأثیرِ خارجی باشد. در بعضی قبور، حتی با وجودِ منعِ اسلامی، شکلِ حیوانات مانندِ اسب و سوارکاران برِ قبورِ جنگجویان نیز کنده‌کاری شده است؛ اما در مجموع، نشانه‌هایی از احتیاط و ملاحظاتِ مذهبی نیز دیده می‌شود.

در میانِ قبورِ چندطبقهٔ بلوچستان، گورستانِ معروفِ «ہفتاد ملا» در روپسِ روستای میرجاوَه از لحاظِ سبکِ ساخت بسیار برجسته و مشهور است. قدمتِ آن را تا هزار سال پیش نیز برآورد می‌کنند. این قبور نیز گاه به‌عنوانِ نمونه‌ای از سبکِ اسلامی معرفی شده‌اند. گفته می‌شود که مدفونان در آن‌جا در نبرد با مهاجمانِ مغول شهید شده‌اند.

همان‌طور که معمول است، تاریخِ افرادِ مدفون در این قبور موردِ دخل و تصرف و اختلافِ نظر قرار می‌گیرد. ما تنها این حقیقت را می‌دانیم که تاریخِ دقیق و هویتِ فردیِ مدفونان هنوز روشن نیست؛ ادعاهای متضادِ بسیاری وجود دارد که قابلِ اعتماد نیستند. اما از آن‌جا که این سبکِ معماریِ مقابر از غرب تا شرقِ بلوچستان وجود دارد، احتمالِ قوی آن است که این قبور نیز متعلق به بلوچ‌ها باشند. اینکه تمامِ قبورِ «ہفتاد ملا» یکسان نیستند نیز تقویت‌کنندهٔ این احتمال است؛ یعنی قبورِ ویژه برای شخصیت‌های شایسته و محترم به‌صورتِ منحصربه‌فرد ساخته شده و این سبکِ پله‌ای و مخروطی‌شکلِ برآمدگیِ سطحِ بالای قبر، همان ویژگیِ خاصِ قبورِ شهدای بلوچستان است.

گل و نمادِ شهداء

در سراسرِ جهان، گل نمادِ ادای احترام به شهداست؛ در هر منطقه‌ گلِ بومیِ آن‌جا به‌عنوانِ نمادِ شهدا یا برای بزرگداشتِ آنان استفاده می‌شود. در کانادا، آمریکای شمالی، بریتانیا و اروپای غربی گلِ سرخِ خشخاش (poppy) به‌ویژه در مراسمِ یادبودِ قربانیانِ جنگ جهانی دوم به‌طور گسترده به‌کار می‌رود. در آلمان و ژاپن گلِ داوودیِ سفید، در ایران لاله، در ترکیه و هند گلِ رز و دیگر گل‌ها به‌عنوانِ نمادِ شهدا استفاده می‌شوند؛ تا آن‌جا که در برخی فرهنگ‌ها حتی گلِ کوخ (یا دیگر گونه‌ها) به‌کار می‌رود.

در بلوچستان گلِ رایجِ منطقه که غالباً دیده می‌شود «جور» است (Olander) که در فارسیِ محلی به آن «خرزَهره» گفته می‌شود. در سراسرِ جهان این گل به‌خاطرِ زیبایی، همیشه‌بهار بودن و سرسختی‌اش شناخته شده است. پس از بمبارانِ هیرُوشیما همین گیاه از میانِ اولین گیاهانی بود که در خاکِ تاب‌خورده توانست رشد کند و به‌عنوانِ نمادِ امید شناخته شد. پس از طوفان‌ها و سیلاب‌ها که زمینِ رویش را از دست می‌دهد نیز از این گیاه برای بازگرداندنِ رویش استفاده شده است. اما به‌علتِ زمینهٔ فرهنگیِ خاصِ بلوچستان، رسمِ تزئین و استفادهٔ گستردهٔ این گل در تزیینات متداول نبوده است؛ هرچند در عصرِ حاضر این گل در نواحیِ مختلفِ جهان در حیاطِ خانه‌ها و خیابان‌ها و گلخانه‌ها کشت می‌شود.

نازبو (ریحان) و یاسمن نیز از گل‌های محلی بلوچستان‌اند؛ در برخی نقاطِ بلندبلند نیز لاله در فصلِ خود می‌روید. بعضی افراد دچارِ سوتفاهم‌اند که لاله گلِ رایجِ بلوچستان است؛ برخی، شکوفهٔ «کُلی» را به‌عنوانِ گلِ ملیِ بلوچستان معرفی کرده‌اند که این امر درست به‌نظر نمی‌آید؛ واقعیت این است که در بسیاری مناطقِ بلوچستان مردم با آن آشنا نیستند. به‌همین ترتیب در هر منطقه گل‌های خودروی مختلفی وجود دارند که در فصلِ خود رشد و شکوفه می‌دهند، ولی به‌خاطرِ بی‌توجهی موردِ استفادهٔ فرهنگِ شهریِ بلوچ قرار نگرفته‌اند. نازبو و یاسمن دو گلی هستند که سنتاً در حیاطِ خانه‌ها کاشته می‌شده و مردم با گلِ رز نیز به‌عنوانِ نمادِ حرف و شعر آشنایی دارند. در نواحیِ ساحلی، نازبو برای مراسم و فاتحه و قرار دادن بر قبور نیز استفاده می‌شود؛ گلِ نازبو کوچک است و برگِ آن معطر است که گاه به‌عنوانِ سالاد نیز به‌کار می‌رود.

در شعرِ بلوچ، رز و یاسمن و انار (انارکلی) و جور نیز به‌کرات برای بیانِ زیبایی و مضامینِ عاشقانه استفاده شده‌اند. درعین‌حال برگِ جور سمی است؛ اعتقادِ مردم بر این است که اگر شتر برگِ جور را بخورد خواهد مرد؛ به‌همین سبب ضرب‌المثل‌ها و کنایاتِ منفیِ بسیاری پیرامونِ جور وجود دارد. با وجودِ این، شاعرانِ بلوچ از زیباییِ گلِ جور چشم‌پوشی نکرده‌اند.

شورای یادبود شهدای بلوچِ بی‌اِن‌اِم این گل را به‌عنوانِ نمادِ شهدا پیشنهاد می‌کند؛ بر پایهٔ ویژگی‌هایی که این گلِ بومیِ فراگیر را به نمادِ مقاومت و بقا در شرایطِ سخت تبدیل می‌کند و نیز به‌خاطرِ آنکه این گل در تمامِ نواحیِ بلوچستان یافت می‌شود.

همان‌طور که گفته شد، علاقهٔ مردمِ بلوچستان به گل‌پروری در نسلِ ما چندان چشمگیر نبوده است؛ این امر قابلِ درک است چون دامداری و کشاورزیِ سنتی دو کارِ متضادند. با این حال چندین گونهٔ گیاهِ خودروی محلی هنوز منتظرِ آن‌اند که در حیاطِ خانه‌ها و گلخانه‌ها کاشته شوند؛ گل‌های بومیِ فراوانی هستند که می‌توانند با زیباییِ منحصربه‌فردشان توجه را جلب کنند. تغییرِ معیشت و مهاجرتِ به‌شهر باعث شده نسلِ جدید با بسیاری از این گل‌ها نا‌آشنا شود که نسلِ قبلی با آن‌ها آشنایی کامل داشت.

با وجودِ بی‌رغبتیِ نسبی به گل، بلوچ‌ها نیز برای قبورِ خود از نمادِ گل بهره گرفته‌اند؛ نمادی که در سراسرِ جهان بیانگرِ احترام به درگذشتگان، پیوستگیِ با آن‌ها و تولدی دوباره است.

منبعِ نشانِ شهدا

نشانی که ما انتخاب کرده‌ایم، از نقشِ یک قبرِ مشهورِ گورستانِ توتا چوکنڈی اقتباس شده است؛ جایی که بسیاری از دلاورانِ بلوچ که علیهٔ پرتغال‌ها، مغول‌ها و دیگر مهاجمانِ ساحلی جنگیده‌اند، دفن هستند. بلوچ‌ها نسل‌درنسل از سرزمینِ خود دفاع کرده‌اند و این فداکاری‌ها به‌حدی بوده که در برخی زمان‌ها گورستانِ گوادر و دیگر قصبات از خودِ آبادی‌ها نیز وسیع‌تر بوده‌اند.

این نشان صرفاً یک «طرحِ وکتورِ کامپیوتری» نیست که امروز معمولاً برای مونوگرام‌ها و امثال آن استفاده می‌کنیم؛ بلکه بازنماییِ بصریِ محافظت‌شده و بازسازی‌شده‌ای است که از نگارهٔ سنگِ یک قبر در چوکُندی استخراج شده است. ما روزها صرفِ بازسازیِ دقیقِ این نقشِ سنگی کردیم تا اصالت و معنای آن حفظ شود. ده‌ها نسخهٔ مختلف از آن ساخته شد و در قالب‌های گوناگون آزموده شد تا هنگامِ چاپ بر کاغذ، پوستر یا نشانِ سینه‌ای (بج) وضوحِ لازم را داشته باشد.

این نمادِ تاریخی و ملی ما را به یادِ نیاکانِ شجاعِ‌مان می‌اندازد که با قربانیِ جان برایِ وطن، یادشان جاودانه شده است. در دورانِ تسلطِ اجنبیان، بسیاری از نمادهای محلی ما از حافظهٔ جمعی پاک شدند و مورخانِ خارجی و حکومت‌مدارانِ سلطه‌گر سعی کردند میراثِ بلوچ را از آنِ خود جلوه دهند — دژها، گورستان‌ها و یادمان‌های ما را به نامِ دیگران ثبت کردند. حافظهٔ جمعیِ ما به‌آسانی محو شد. به این مکان‌ها نام‌های عجیبِ خارجی دادند تا انکار کنند که وارثِ اصلیِ این سرزمین بلوچ‌ها هستند؛ در حالی‌که تاریخِ واقعیِ این خاک در هر ذرهٔ آن پنهان است. اسارتِ روانی و بیگانگی از زمین و سنت‌ها، نوعی انکارِ مقاومت است که اقوام را برای همیشه محو می‌کند. ما بلوچ‌ها این را خوب می‌دانیم؛ ضرب‌المثلِ ماست:
«راج پہ مرگ گار نہ بیت ، راج پہ کرگ گار بیت.»
(قوم از مرگ نمی‌میرَد، از تسلیم شدن محو می‌شود.)

سنگتراشانِ بلوچ که به سنگِ بی‌جان زبان بخشیدند

هنرِ نقش‌زنی بر سنگ — خلقِ نقوشِ پیچیدهٔ هندسی و گل‌دار — در خودِ جامعهٔ بلوچ پدید آمده بود و نه محصولِ تأثیرِ بیرونی. امروزه نیز زنانِ بلوچ از طریقِ سورن دوزی این میراثِ هنریِ عظیم را حفظ کرده‌اند.

جغرافیای بلوچستان همواره سخت و خشک بوده و به‌همین دلیل تجمعاتِ بزرگ و ثابت کم‌یاب بوده‌اند. بلوچ که دامدار بودند برایِ تأمینِ گلهٔ بزرگِ خود به مراتعِ پهناور تکیه می‌کردند و در فصولِ مختلف کوچ می‌نمودند. داستان‌های این کوچ‌های فصلی در شعرِ بلوچ جاودانه شده است.

در زمانِ حکومتِ خاندانِ بنگو (بلوچی: بنگو دودمان) بلوچ از نظرِ سیاسی و دیپلماتیک ارتقاء یافت و در منازعاتِ استعماریِ منطقه نقشِ مهمی ایفا کرد. مرکزِ حکومتِ آنان در مکران، کیچ بود. امپراتوریِ عثمانی و پادشاهی‌های ایرانی آنان را به‌عنوانِ یک متحدِ قوی و قابل‌اعتماد پذیرفتند. افغان‌ها نیز بلوچ را صرفاً همسایه نمی‌پنداشتند بلکه او را حافظ و دوستِ خود می‌شمردند. شاعرانِ فارسی‌زبانِ منطقه از نقشِ مرزیِ محافظِ بلوچ ستایش کرده‌اند. ادیب‌الملک فراهانی در ستایشِ بلوچ چنین گفته است:
«صلح کردم به مرزبان بلوچ. حکمدار هرات را چکنم.»

اهرامِ بلوچ (توتا چوکُندی)

قبرستانِ چوکُندی در شرقِ شهرِ کراچی، نزدیکِ بسترِ رودخانه ملیر، در امتدادِ بزرگراه قرار دارد و حدودِ سی کیلومتر از مرکزِ کراچی فاصله دارد. قبورِ چوکُندی مربوط به ادوارِ میانهٔ قرونِ ۱۴ تا ۱۸ میلادی‌اند؛ همان دورانی که کلمتی‌ها بر ساحلِ بلوچستان تسلط یافتند.

واژهٔ «چوکنڈی» از زبانِ بلوچی گرفته شده است: «چو» کوتاه‌شدهٔ «چهار» و «کُنْد» به معنای «گوشه» است؛ بدین‌رو چوکُندی یعنی شکلِ مستطیل یا مربعِ چهارگوش.

این سنگ‌ها برایِ ساختِ مقابر به گونه‌ای مخصوص تراشیده می‌شدند — مستطیلی یا مربع — اما دارایِ نسبتِ هنریِ خاصی بودند. ضخامت و حتی وزنِ این سنگ‌ها یکسان درنظر گرفته می‌شد؛ این سنگ‌ها را «چوکُندی» می‌نامیدند. این سنگ‌ها برایِ ساختِ مقبره گران‌قیمت بودند و نقش‌زنی بر آنها کاری ظریف و هنردوستانه بود؛ از این‌رو این سبکِ معماری برایِ قبرِ هرکس ساخته نمی‌شد. در آغاز، قبورِ چوکُندی و نشانِ گل تنها مخصوصِ کشته‌شدگانِ جنگ بودند، اما به‌تدریج این سبک به نمادِ امارت، تکریم و جلال تبدیل شد. هر قبیله‌ای نیز خواستارِ داشتنِ چنین قبوری برایِ مردگانِ خود شد تا شأنِ اجتماعیِ خود را نشان دهد. کم‌کم «چوکُندی بودنِ قبر» تبدیل شد به نشانهٔ احترام و مرتبت. در محلِ چوکُندی، رویِ قبرِ جامِ مرید بن حاجی نوشته شده «صاحبِ چوکُندی»؛ منظور از صاحبِ چوکُندی کسی است که در قبرِ چوکُندی مدفون است یا مالکِ آن قبر است.

این سبکِ معماری محضِ بلوچی است و آثاری از آن در سواحلِ بلوچستان به‌جا مانده است، گرچه به‌علتِ غفلتِ حکمرانان این میراثِ عظیم یا از بین رفته یا در شُرفِ نابودی است. در گوادر تاکنون محقق یا ستون‌نویسی که بدان توجه کند نداشته‌ایم و در حالی که قبرستانِ چوکُندیِ پسنی توجهِ رسانه‌ای را جلب کرده، ادارهٔ آثارِ باستانی بی‌توجه مانده است؛ این یک خطای سهوی نیست، بلکه نوعیِ غفلتِ عامدانه است — یعنی عمداً نادیده گرفتن تا تاریخِ درخشانِ مقاومتِ بلوچ برای همیشه محو شود.

سنگتراشانِ مکران نیز در منطقه مشهور بودند و در ساختِ تاجِ محلِ آگره در هند نیز مشارکت داشته‌اند. هنوز هم در آگره خانواده‌های بلوچِ وابسته به هنرِ معماری و سنگ‌تراشی زندگی می‌کنند. کسانی که در این فنِ یکتا بودند نیازی نداشتند برایِ ساختِ قبورِ خود از بیرون سازنده بیاورند. از روایاتِ شفاهی برمی‌آید که بلوچ‌ها در مرگِ بزرگانِ خود احترامِ زیادی قائل بوده‌اند — خصوصاً کسانی که برایِ پاسداری از سننِ بلوچ (کدِ رفتارها) جان داده‌اند. بلوچ‌ها از نقضِ مرزهایِ عرفیِ خود همان‌قدر سخت بُرمی‌آیند که از نقضِ مرزهایِ سرزمینیِ خود؛ هر دو را با خشونت پاسخ می‌دادند. حکایت‌هایی هست که برایِ ساختِ قبورِ برخی از قهرمانان حتی از شیرِ شتر استفاده کرده‌اند؛ یعنی به‌جایِ آب از شیرِ خامِ شتر برایِ ساختِ قبر بهره برده‌اند.

کلمتی‌ها وقتی بر ساحلِ خود تسلط یافتند و مناطقِ نفوذِ خود را تا سند/درِیا گسترش دادند و در ملیر شهرک‌سازی کردند، این سبکِ معماری را نیز با خود به سند بردند. گورستانِ چوکُندیِ کراچی نیز بدان‌ها نسبت داده می‌شود که امروزه آن را «توتا چوکُندی» می‌نامند. سپس قبایلِ دیگر نیز این سبک را برگزیدند و در هنگامِ انتقالِ حکومت از یک قبیله به قبیلهٔ دیگر، این میراثِ معماری نیز پذیرفته شد. اغلبِ این قبور در زمانِ جنگ ساخته شده‌اند. جامِ مرید در زمانِ شاه‌جهانِ مغول با مغول‌ها نبرد کرده و مانعِ تسلطِ آنها بر آبادی‌های بلوچ گردیده است.

بی‌گمان بقایایِ چوکُندی‌ها در صفحاتِ تاریخِ بلوچستان سندِ بارزی از شکوهِ معماریِ بلوچ است؛ جایی که هنرِ سنگ‌تراشیِ بلوچ به اوجِ خود رسیده بود. بنابراین من این قبور را «اهرامِ بلوچ» می‌نامم — جایی که هنوز می‌توان بر سنگ‌های بی‌جانِ حک شده، نشانه‌هایِ شکوهمندی، شجاعت، مقاومت و فرمانرواییِ بلوچ را مشاهده کرد.

ارتباطِ این نشان با دیگر اقوام

حقیقتِ انکارناپذیر آن است که سرزمینی که ما در آن زندگی می‌کنیم و احساسِ هویتِ ملیِ ما از طریقِ زبان، فرهنگ، لباس و رسومِ مشترک با دیگر اقوام پیوند دارد.

قومِ بلوچ جایگاهی ویژه دارد: از یک سو پیوندهای گسترده‌ای با مللِ بزرگِ هند دارد و از سوی دیگر از لحاظِ تاریخی و فرهنگی به خاورمیانه و جهانِ عرب متصل است. این پیوندها مایهٔ شرمساری نیست بلکه نگهبانی از میراثِ مشترک است که خود موجبِ افتخار است.

اگر دقت کنیم درمی‌یابیم که طبیعت و آفرینشِ بشر بر اساسِ برخی اشکالِ بنیادیِ تکرارشونده حیات دارد، مانند:
• دایره — خورشید، ماه، سیارات، تنهٔ درخت، چشم‌ها، چرخ
• خطوط — قلهٔ کوه‌ها، شاخه‌های درخت، اسکلتِ سازه‌ها
• مثلث — نوکِ کوه‌ها، حاشیهٔ برگ‌ها، خیمه‌ها، سقف‌ها
• الگوهای شبکه‌ای — تارِ عنکبوت، شش‌ضلعیِ کندوی زنبور، مسیرِ رودها

این اشکالِ هندسی بیانگرِ نظامِ بنیادینِ فطرت‌اند. به‌همین علت وقتی انسان چیزی می‌سازد — خواه طراحیِ معماری باشد، یا یک نقش، یا اثرِ هنری — ناخودآگاه همان اشکالِ بنیادی را بازتولید می‌کند، زیرا طبیعت خود بر همین‌ها استوار است.

هندسهٔ فراکتال (Fractal Geometry) نیز نشان می‌دهد که طبیعت دارای الگوهایی‌ست که در مقیاس‌های مختلف بارها تکرار می‌شوند.

فلاسفه و صوفیانِ بسیاری از این اندیشه حمایت کرده‌اند:

افلاطون بر این باور بود که هر چیزِ مادی بازتابِ اشکالِ کامل و ایده‌آل یا «اشکالِ افلاطونی» است؛ از دیدِ او دایره، مثلث و مربع نه‌فقط نمادهای ریاضی که اصولِ کیهانی‌اند. او گفت: «جمال و نظام در ساختِ اصیل طبیعت نهفته است.» — (طرمایوسِ افلاطون)

فیثاغورس معتقد بود که جهان بر اساسِ اعداد و نسب ساخته شده است. برای او، تناسب و هارمونی پایهٔ همهٔ اشکال و مظاهر بود — اندیشه‌ای که به پیدایشِ مفهومِ «هندسهٔ مقدس» انجامید.

در قرنِ شانزدهم، ستاره‌شناسِ یوهانس کپلر مشاهده کرد که مدارهایِ سیارات از نسبت‌هایِ هندسی پیروی می‌کنند. او نوشت: «خدا جهان را بر اساسِ هندسه آفریده است.» — ایده‌ای که بیانگرِ تکرارِ اشکال در کیهان است.

در دورانِ جدید، بنوا مندلبروت نشان داد که پدیده‌های طبیعی — درختان، ابرها، کوه‌ها، رودها — همگی الگوهایی تکرارشونده دارند. این دانش به‌نامِ هندسهٔ فراکتال شناخته شد که توسعهٔ علمیِ همان باورهایِ سابق است.

هم‌چنین در فلسفهٔ صوفیانه نیز مفهومِ «الگویِ طبیعت» یا «طرحِ ازلی» وجود دارد — اینکه هر جزءِ جهان بازتابِ یک آرکِ‌تایپ (نمونهٔ نخستین) است. از این دیدگاه شعارِ معروفِ منصورِ حلاج «أنا الحق» و مفهومِ «وحدتِ وجود» نیز قابلِ ربط است.

به‌علاوه «ماندالا» که در اصل به آیین‌هایِ سناتَن (هندو) و بودا تعلق دارد، در نقشِ نمادی از هم‌آهنگیِ کیهانی و روحانیت به‌کار می‌رود. در سانسکریت «ماندالا» به‌معنای «دایره» یا «سامانه‌ای حولِ مرکز» است. در آیین‌هایِ بودایی و هندو، ماندالا به‌منزلهٔ نقشهٔ کیهانی و ابزاری برای مراقبه و تعالیِ روح شناخته می‌شود. در بودایی تبتی ماندالاهایِ شنیِ موقت بسیار مشهورند که ناپایداری و نیز نیروانا را نمادین می‌کنند.

ماندالا شکلِ واحدی ندارد، بلکه فرمِ هنری و معنوی‌ای‌ست که معمولاً از مرکز شروع و به‌صورتِ دایره‌ها، اشکالِ هندسی و نمادها به‌صورتِ لایه‌ای گسترش می‌یابد. مرکز نمادی‌ست از «مرکزِ روح» یا «مرکزِ جهان». پیرامونِ مرکز دایره‌ها، مربع‌ها، مثلث‌ها، گل‌پَرها یا الگوهایِ هندسی قرار می‌گیرد. هر لایه نمایندهٔ سطحی از سطوحِ معنوی یا روان‌شناختی است. ماندالا همواره متقارن است تا نظمِ کیهانی و تعادلِ روحانی را نشان دهد.

با این توضیح، تفاوتِ روشنِ میانِ نشانِ شهدای بلوچ و ماندالا قابلِ مشاهده است: ماندالا شکلِ منحصر به‌فردی نیست و صرفاً چون در آن دایره دیده می‌شود به‌معنای ماندالا بودن نیست، هرچند عناصرِ مرکزیِ برخیِ کاربُرداری‌ها مانند گنبدِ مساجد، محراب‌ها و کاشی‌کاری‌ها شباهت‌هایی به ماندالا دارند.

پس چگونه می‌توان ادعا کرد که یک نمادِ خاص یا شکلِ مادی فقط مختصِ ماست؟ حتی سنتِ مشهورِ کشیدنِ دوختِ بلوچ شباهت‌های شگفت‌آوری با برخی طرح‌هایِ اوکراینی و دیگر مناطق جهان دارد.

«بله — قومِ بلوچ نیز مانندِ دیگران بخشی از میراثِ جهانی است.»
من بر این باورم که ما در این دایرهٔ ابدی تنها یک نقطه‌ایم — اما نه دایره بدونِ ما وجود خواهد داشت و نه ما بدونِ دایره.

تفسیرِ نشانِ شهدای بلوچ

این نشان از دو شکلِ متحدالمرکز تشکیل شده که هر یک معانیِ عمیقی نمادین دارند:

لایهٔ درونی :

یک گلِ بازِ هفده‌پر — نمادِ زندگی، روح و تجدید (مِحوِ جدید). این گل عظمتِ رفتارِ شهداء و احترامِ ملی را به نمایش می‌گذارد.

این گل در سه لایه یا موج ساخته شده است.
• مرکز: یک نقطهٔ عمیقِ سرخ‌مائل که نمادِ اتحادِ ملی ماست. بلوچ‌ها علی‌رغمِ اختلافاتِ زبانی، نژادی و منطقه‌ای یک قوم‌اند.
• دایرهٔ سرخ‌مائلِ اطرافِ مرکز: تأکید می‌کند که بقای ما در حفظِ وحدتِ ملی و پاسداری از آن است.
• پرهایِ گل: عظمتِ کردارِ شهدا، زیبایی و احترامِ ملی نسبت به آنان را نشان می‌دهد — نمادی از ادای احترامِ ملت به شهدا.

عدد هفده: عددِ ۱۷ به‌عنوانِ نشانِ تعادلِ روحی، ایمان و تجدید در نظر گرفته شده است. این عدد نشانهٔ خوش‌یُمنی در فهمِ درستِ دنیا برایِ فرد است؛ در این نشان، مرگِ شهادت‌طلبانه به‌صورتِ نوعی خوش‌یُمنی تعبیر شده است.

رنگِ کلیِ میانهٔ نماد به رنگِ سرخ‌مائلِ تیره (maroon) ارائه شده که نشانِ خونِ شهدا، فداکاری و پیوندِ ابدیِ آنان با وطن است.

لایهٔ بیرونی :

لایهٔ بیرونی، نماد درخشش خورشید است.

خورشیدِ بیرونی با ۲۸ شعاع: نمادِ زندگی، تداوم و روشناییِ فداکاری است.

عددِ ۲۸ عددی کامل به‌شمار می‌آید و با چرخهٔ قمری (حدودِ ۲۸ روز) و گذرِ زمان پیوند دارد.

این نشانه‌ها بیان می‌کنند که:

• روشنایی همیشه پس از تاریکی می‌آید.
• تداومِ فداکاری و مبارزه پایان‌ناپذیر است.
• هر پرتوِ خورشید مانندِ جرقه‌ای از روشنایی است که از فداکاریِ یک شهید زاییده می‌شود.

در علمِ اعداد، ۲۸ نمادی‌ست از افرادی که دارایِ شخصیتِ متوازن، مسئول و اجتماعی‌اند. اگر عددِ ۲۸ را به چهار بخشِ مساوی تقسیم کنیم، هر بخشِ آن شاملِ عددِ ۷ می‌شود — نشانی از عدالت و برابری که فداکاریِ شهدا را برایِ همهٔ اقشار برابر و شایستهٔ احترام می‌شمارد.

این نشان در قالبِ دایره طراحی شده است، که خود نمادِ ایثارِ پیوسته و مبارزهٔ مقاومتِ بینِ نسلی برایِ حق است؛ همان‌گونه که دایره انتها ندارد، مبارزه و پایداری برایِ دفاع از حق نیز نسل‌درنسل ادامه دارد.

توضیحِ رنگ‌ها


• رنگِ لایهٔ بیرونی (برایِ شعاع‌هایِ خورشید): طلاییِ آفتابی → #F6BD17
• خطوط، لایهٔ درونی و گلِ میانی: سرخِ تیره → #640B0A

یعنی:

“بلوچ شہداء کی قربانیاں سورج کی شعاعوں کی طرح ابدی روشنی بن کر قوم کے افق پر پھیلتی ہیں۔”

علمِ اعداد میں، عدد ۲۸ اُن افراد کی علامت ہے جو متوازن شخصیت کے حامل، ذمہ دار اور سماجی رجحان رکھتے ہیں۔28 کے عدد کو چار برابر حصے میں بانٹنے سے ہر ایک کے حصےمیں ’ 7 ‘ کا عدد آتا ہے ، یہ عدل و انصاف کے لیے شہدا کی قربانیوں کو ظاہر کرتا ہے۔اس بات کا اظہار کے شہدا کی قربانیاں بلاتفریق برابر احترام کے مستحق ہیں۔

اس علامت کو دائرے کی شکل دی گئی ہے ، جو حق کے لیے قربانی اور جہد مسلسل کی علامت ہے۔ جس طرح دائرے کا کوئی اختتام نہیں اس لیے حق کی فتح اور اس کے دفاع کے لیے جہد مسلسل نسل در نسل جاری رہتی ہے۔


رنگوں کی تفصیل :

بیرونی پرت کی رنگت : (سورج کے شعاعوں کے لیے) ، سنہری پیلی رنگت → #F6BD17

لکیریں ، اندرونی پرت اور مرکز کے پھول کی رنگت : گہرا سرخ → #640B0A

Share This Article